لولا شانل، یک نوجوان اغواگر، پدر ناتنی خود را با یک نمایش داغ بیدار می کند. او مشتاقانه بیدمشک تنگ او را انگشت می گذارد، سپس او مشتاقانه خروس بزرگ او را می مکد. لذت صبحگاهی آنها به یک لعنتی وحشیانه و خشن تبدیل می شود و او را به یک برده راضی و شاخ تبدیل می کند.